کد مطلب:314027 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:382

یا للعجب! این است معنی کرامت، و این است مقام باب الحوائج
كرامت زیر را یكی از دوستان مرقوم داشته است:

جناب حجةالاسلام آقای خلخالی - دام عزه - از این جانب محمدعلی فرزند حسین، ساكن كربلا، خواسته اند برخی از كرامتهایی را كه از پیشگاه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بروز و ظهور یافته نقل كنم.

در امتثال فرمان ایشان، حقیر از میان آن كرامات كه تعدادشان بیشمار و زیاد است، فقط یكی را كه برای خودم اتفاق افتاده، ذكر می كنم. حادثه ای كه ذیلا می خوانید مربوط به سال 1386 هجری قمری، برابر با سال 1345 هجری شمسی، می شود:



[ صفحه 413]



یكی از فرزندانم به نام محسن از حین ولادت ناخوش احوال بود. برای معالجه ی او به مدت دو ماه، به دكترهای متعدد مراجعه كرده، داروهای فراوان به او دادیم، ولی هیچ تأثیر نكرد، بلكه روزبه روز حالش سخت تر و اندام او لاغرتر شد. تا اینكه بعدازظهر یك روز، مرحوم پدرم به دكان آمد و با ملایمت فرمود: دكان را بسته و به منزل برویم. من با تعجب به او گفتم: هنوز تا مغرب وقت بسیار است، چرا عجله می كنید؟ نهایتا با اصرار ایشان دكان را تعطیل كرده و با هم به منزل رفتیم. در بین راه، مرحوم پدرم با نرمی و ملایمت، صحبتهای آرام بخش و حساب شده ای را شروع كردند كه احساس كردم شاید قرار است حادثه ی ناگواری برای فرزندم روی دهد كه ایشان چنین مثلهایی را برای تسلی خاطر من ذكر می كنند - روحش شاد-.

به منزل كه رسیدیم، من وارد اتاق شدم و منظره ی دلخراشی را مشاهده نمودم: فرزندم محسن رو به قبله قرار داشت، یك جلد كلام الله مجید بالای سر او دیده می شد، و مادر و مادربزرگ و عمه های او همه گریان بودند. من كه قبل از او فرزند دیگری را در سن یك سالگی به نام حسن از دست داده بودم و هنوز داغ وی دلم را می سوزاند، از مشاهده ی این صحنه سخت پریشان شدم و ناگهان بی اختیار از منزل بیرون رفته، با شتاب و عجله و با دلی شكسته و چشمی گریان به بارگاه مقدس و ملكوتی باب الحوائج حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام، ملتجی شدم و در حالی كه دستها را به ضریح منور آن حضرت گره زده بودم، ملتمسا به ایشان عرض كردم: «یا وجیها عند الله اشفع لی عند الله فی شفاء ولدی، یا باب الحوائج یا اباالفضل و الكرم و الجود لا تردنی خائبا یا سیدی!». پس از آن نیز مرتبا خواهشم را تكرار كرده، در حرم آن حضرت بی نظم و دیوانه وار به این سو و آن سو حركت می كردم.

كمتر از نیم ساعت این صحنه ادامه داشت، سپس از حرم بیرون آمدم و به طرف منزل روانه شدم. نزدیك منزل بود كه با برادرم روبرو شدم. مرا كه دید گفت: برادر كجا بودی؟! گفتم: به حرم ابوالفضل العباس علیه السلام رفته بودم. وی با رویی گشاده لبی خندان به من گفت: بشارت باد تو را كه فرزندت خوب شده و كسالت و مریضی او برطرف گشته است و جای هیچ نگرانی و اضطرابی نیست!



[ صفحه 414]



من كه پسرم را با آن حال سخت، یعنی در حالت مردن، دیده بودم، فكر كردم كه برادرم این سخنان را برای تسلای خاطر من می گوید! ولی همین كه وارد منزل شدم، پدرم مرا به آغوش خود گرفته و گفت: پسرم كجا بودی؟! گفتم: حرم اباالفضل العباس علیه السلام. گفت: هنیئا لك كه شفای پسرت را از حضرت گرفتی! سپس مرا بوسید و به اتفاق یكدیگر وارد اتاقی كه فرزندم در آن بود شدیم. مادربزرگ بچه نیز با رویی گشاده و خندان رو به من كرده گفت: پسرم، دیگر هیچ شك و تردیدی به خود راه نده، كه كسالت فرزندم مرتفع شده و در حال حاضر به خواب رفته است.

وقتی نزدیك فرزندم رفتم و به صورت او نگریستم، دیدم رنگ رخسارش كه چندی پیش به زردی زردچوبه شباهت داشت، اینك همچون گل محمدی، رنگ ارغوانی یافته است. از مادرش جویای حال وی شدم، گفت: بعد از اینكه از اینجا رفتید، دقایقی نگذشت كه ناگهان دیدم فرزندم نفسی عمیق كشیده، چشمهایش را باز كرد و با تبسم به ما نگریست. وقتی كه حالش را رو به بهبود دیدم، به او شیر دادم او با شكم سیر به خواب رفت.

من كه با اشك شوق به فرزندم خیره شده بودم، با خود گفتم: یا للعجب! این است معنی كرامت، و این است مقام باب الحوائج ابوالفضل العباس علیه السلام! چنین است عطای حضرتش و چنان است مقام والای او سلام الله علیه!

باری، همگی با خوشحالی بسیار، خداوند متعال را سپاس گزاردیم و پس از آن نیز، هر روز كه می گذشت فرزندم صحیحتر و سالمتر می شد تا اینكه كسالت او كلا برطرف گشت، و الحمد لله رب العالمین، والسلام. [1] .


[1] اين كرامت را آقاي حاج محمدعلي كربلايي، براي دوست ارجمندم آقاي حسين شيخ حائري نقل كرده و ايشان به قلم خود براي اين جانب فرستاده است و بدين وسيله از مخلص خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام تشكر مي شود.